یادمه از لب تو چه ها شنیدم …..
چشم تو خورشید آسمون من بود …
……
بود …
ای کاش اون خورشید هیچ وقت غروب نمی کرد …………..
من باختم .. به خودم باختم … به دوست داشتن … من کم آوردم … من نتونستم تحمل کنم ….
…
نشستم یه دل سیر به خودم خندیدم …. من نتونستم ..
اون مثل فرشته ها بود … بود
Posted by محبوبه on آگوست 3, 2010 at 5:41 ب.ظ.
سلام
جناب رفیعی (آشویس) کاش از هوپا نمی رفتید
جاتون خیلی خالیه
هوپا بدون شما صفا نداره
Posted by mohsen rafiee on آگوست 3, 2010 at 6:28 ب.ظ.
شما لطف داری محبوبه جان . من همیشه در خدمتم . چه اینجا چه تو هوپا .